در آخرین روزهای تابستان دختری به نام مهسا به دست ماموران رژیم ایران کشته میشود. مرگ او مثل کبریتی در انبار باروت میشود. مردم در بیش از صد شهر ایران به خیابانها آمده و خواهان اسقاط جمهوری اسلامی میشوند.
آیا همهٔ معترضان مهسا را میشناختند؟ نه؛ او آدم معروفی نبود که قتلش منجر به چنین خشمی شود.
خشم مردم برآمده از مطالبات سرخوردهٔ چندین دهه است. نیازهای آنها همواره با زندان و گلوله پاسخ داده شده است. در سه دههٔ گذشته، عدهای خواستار اصلاحات در رژیم شدهاند، اما از آنجا که این خواست به جایی نرسید، این بار آنها متفقالقول خواستار براندازی رژیم هستند.
ریشههای جنبش
زنان ایران پیشگام این جنبش بودند. نارضایی آنها از رژیم در اولین ماه انقلاب اسلامی ۵۷ ظاهر شد؛ وقتی خمینی دستور حجاب اجباری را صادر کرد؛ هر چند اجرای قانون حجاب تقریبا یک سال طول کشید، اما بذر جنبش زنانهٔ امسال را کاشت.
در سالهای اول انقلاب، زنان تنها بودند. جامعه مدنی، احزاب، گروههای سیاسی، و مردان از آنها حمایت نمیکردند. اما گذشت زمان ثابت کرد که ظلم و تبعیض در جامعه مثل «ویروس» است. اگر از ابتدا مهار نشود، بقیه را هم مبتلا میکند.
اختلاسهای عظیم، باندهای حزبی، تبعیضات قومی و مذهبی، سانسور شدید، نبود آزادی بیان، نقض فاحش حقوق بشر، و شکاف طبقاتی عظیم باعث شد مردان ایرانی به اشتباهشان پی ببرند و تصمیم بگیرند بیتوجهی به تبعیض جنسی را جبران کنند. این بار، مثل چند سال گذشته، مردان ایرانی کنار زنان ایستادهاند و صدای جنبش را تقویت کردهاند.
تفاوت جنبش جاری با اعتراضات قبلی
اعتراضات انبوه که طی ۴۳ سال گذشته در ایران شکل گرفت عمدتا «اعتراضات مطالبهمحور» بودند. سال ۱۳۸۸ ایرانیان به تقلب در انتخابات ریاستجمهوری اعتراض کردند که در آن ماجراها دستکم ۱۳۰ تن کشته و تعدادی اعدام شدند.
سال ۱۳۹۸ هم به خاطر افزایش قیمت بنزینْ اعتراضات بروز کرد که منجر به کشته شدن دستکم ۱۵۰۰ نفر از مردم به دست رژیم شد.
اما این بار مردم مطالباتی متفاوت از گذشته دارند و اساس نظام را هدف گرفتهاند و خواهان براندازی یک رژیم ستمگر شدهاند.
اعتراضات قبلی بیش از یک هفته دوام نمیآورد چون رژیم با سرکوب آنها را خفه میکرد و ناراضیان خیابانها را ترک میکردند و به خانههایشان برمیگشتند.
اما سبکِ اعتراضات در ایران عوض شده است. برخلاف گذشته، مردم در یک جا یا یک شهر تجمع نمیکنند. بلکه در مقیاسی انبوه و بهطور پراکنده در جاهای مختلف به خیابان میآیند، اعتراض میکنند و شعار میدهند.
این باعث شده تا نیروهای سرکوب مجبور شوند به همه جا اعزام شوند، و در نتیجه ضعیف و خسته شوند، طوری که رژیم وادار به استخدام مزدور شده است.
اما با هدایت کارشناسان حقوقی ایرانی، معترضان از «حق دفاع مشروع» برای مقابله با هجوم نیروهای سرکوبگر استفاده میکنند. البته مردم مسلح نیستند، و به چوب و سنگ و بزن-در-رو متوسل میشوند. در نتیجه تعدادی از نیروهای سرکوب هم مصدوم شدهاند.
همچنین با توجه به مقاومت مردم در برابر دستگیریِ همرزمانشان، بیشترِ بازداشتها در نیمهشب و با هجوم به خانهٔ معترضان اتفاق میافتد.
نتایج اعتراضات ۲۰۲۲؟
اعتراضات امسال آغاز سقوط رژیم جمهوری اسلامی است، ولی سقوط یک روند است و باید مسیر خود را طی کند.
به همین دلیل طبیعیست که اعتراضات چند روز بخوابد و بعد دوباره با شدت بیشتری در بگیرد. وقتی رژیم ساقط شد، اوضاع به حالت عادی برخواهد گشت.
آنچه مهم است، نوعِ دولتیست که مردم بعد از سقوط رژیم میخواهند. خواست مردم را میتوان از شعارهایشان دریافت. معترضان یک دل و یک زبان میگویند: «زن، زندگی، آزادی».
این شعار دو رو دارد: جنبهٔ منفی آن انکار ستم دینی حاکم بر ایران است. رژیم دینی ایران هیچ مذهب و شیوهٔ دیگری را تحمل نمیکند، و دشمنِ «آزادی مذهب و عقیده» است. برای همین در امور خصوصی و خانوادگی همهٔ مردم دخالت میکند، و بسیاری را دستگیر و اعدام میکند.
جنبهٔ مثبت این شعار این است که خواستار برقراری یک دموکراسیِ سکولار است. فقط در چنین دولتی شعار «زن، زندگی، آزادی» محقق خواهد شد. در چنین حکومتی، تبعیض نیست چون مردم خودشان برای سرنوشتشان تصمیم میگیرند: با انتخابات آزادی و نمایندگان خود. هیچ کس به خاطر عقاید دینی مجازات نخواهد شد و تبعیضات و شکافِ طبقاتی فاحش نخواهد بود. زنان سهم برابری با مردان خواهند داشت، و کرامت انسانی همگان به رسمیت شناخته خواهد شد.
بهای رسیدن به سرزمین آرزوها
مردم ایران میدانند که آزادی و دموکراسی بهایی دارد. این اصول فقط وقتی محقق میشود که ملت آمادهٔ پرداخت بهایی آن باشد، و مردم ایران نشان دادهاند که میتوانند هزینهٔ دموکراسی را بپردازند.
طی ۴۳ سال گذشته، بسیاری از ایرانیان جان خود را برای مخالفت با رژیم از دست دادهاند.
مرگ و میرِ اعتراضات نامعلوم است، چون رژیم هرگز آمار واقعی را منتشر نمیکند. فقط وقتی آمارها در میآید که خانوادههای کشتهها مطلع شده و سازمانهای حقوق بشری آنها را تایید کرده باشند.
در اعتراضات جاری و در نتیجهٔ خشونت افسارگسیختهٔ رژیم، بیش از ۵۰۰ نفر به دست نیروهای حکومت کشته شدهاند که حدود ۷۰ نفرشان کودک بودند.
آمار دقیق دستگیرشدگان هم نامعلوم است، ولی میدانیم که بیش از ۱۹۰۰۰ نفر دستگیر شدهاند، که دستکم ۳۰۰ تن از آنها دانشآموزان لیسهها هستند.
با توجه به پُر شدن زندانها و نبود فضای کافی، زندانیان در شرایط غیرصحی و غیرعادی در پادگانها و ساختمانهای دولتی که برای این منظور خالی شدهاند نگهداری میشوند.
تا کنون محاکمهٔ برخی زندانیان آغاز شده و ۱۸ تن به مرگ محکوم شدهاند و دو تن از آنها اعدام شدهاند.
یکی از محکومین به اعدام، حمید قرهحسنلو، پزشکی معروف است که چندین مدرسه در مناطق محروم ساخته و شش سال در جنگ ایران و عراق خدمت کرده است. او را در خانهاش دستگیر کردند و تا حدی شکنجه کردند که استخوان دندهاش شکست، و چون به موقع درمان نشد، ریهاش سوراخ شد. در شفاخانه به او اطلاع دادند که به مرگ محکوم شده است.
یک نفر دیگر به خاطر خواندن چند ترانهٔ رپ دستگیر و به مرگ محکوم شده است.
خشونت دولتی حتی به شفاخانهها هم رسیده است؛ جایی که نیروهای رژیم مصدومین اعتراضات را شناسایی و دستگیر میکنند. اگر کادر پزشکی مقاومت کنند، آنها را هم دستگیر میکنند. در یک مورد به داخل شفاخانه گاز اشکآور زدهاند.
دو هفته پیش جسد یک داکتر زن جوان به اسم آیدا پیدا شد که آثار شکنجه بر بدن او مشهود بود. بنا به گفتهٔ دوستان و همکارانش، او به خانهٔ مجروحانی که نمیخواستند به شفاخانه مراجعه کنند میرفت و آنها را مداوا میکرد. باور غالب این است که نیروهای رژیم او را شکنجه کردند و کشتند.
همهٔ اینها مختصری از رنجهای کشور داغدیدهٔ من است. نکتهٔ مهم این است که همهٔ ما به نوری که در انتهای تونلِ وحشتِ رژیم اسلامی به آن خواهیم رسید باور داریم، و آن زمان با محبت و در آرامش با همسایگانمان خواهیم زیست.