مهسا امینی دختر ۲۲ ساله به بهانهٔ بدحجابی بازداشت میشود و در بازداشت گشت ارشاد در اثر صدمات شدید مغزی جان میبازد. قتل او منجر به اعتراض سراسری در ایران میشود، و او به نمادی از مخالفت عمومی با رژیم جمهوری اسلامی بدل میشود.
قبلا هم اعتراضات سراسری وجود داشت ــ در سال ۱۳۸۸، و ۹۶، و آبان خونین ۹۸ ــ اما هیچکدام به اندازهٔ اعتراضات امروز ماندگار و دارای مطالباتی اینچنین جسورانه نبود. در جنبشهای قبلی، دستگاه سرکوب رژیم توانست اعتراضات را وحشیانه سرکوب کند. هر بار معترضان خواستار پاسخگویی بودند: برای قتل دانشجویان در ماجرای کوی دانشگاه (۱۳۷۸)، تقلب در انتخابات ۸۸، و بعد گرانشدنِ سوخت در ۹۶ و ۹۸، و مشکلات اجتماعیسیاسی و اقتصادی دیگر. و هر بار دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی با مشت آهنین سراغ آنها آمد. در سال ۹۸ که معترضان همچنین خواستار براندازی جمهوری اسلامی بودند، وحشیانهترین سرکوب اعتراضات در تاریخ جمهوری اسلامی رقم خورد. اما امروز خواست براندازی جمهوری اسلامی به مراتب بلندتر است. برای همین جای تعجب ندارد که واکنش رژیم هم به مراتب خشنتر باشد.
اما جنبش جاری ایران برای چیست و چگونه ایران را تغییر خواهد داد؟
مبارزه با رژیم مردسالار
جنبش جاری ترکیبی از ناراحتیهای تاریخی اخیر مردم ایران بهخاطر سالها فساد، سوءمدیریت، انزوای جهانی و همینطور نقض فاحش حقوق بشر از سوی جمهوری اسلامی است. و خصوصا این مورد آخر است که امروز کشور را به حرکت در آورده است. این مشکلات سالها انباشته شد و به قدرت و سازماندهی اعتراضات جاری افزود.
نقض حقوق بشر، برای زنان دردناک بوده است، چون آنها مدام بدنشان کنترل میشود. اما مرگ مهسا امینی و شرایطی منتهی به آن، زندگی زنان و دختران را در سطحی شخصی، جسمی، و روانی متاثر کرده است. آنها دههها هر روز به خاطر حجاب از سوی نیروهای رژیم بازداشت و شکنجه شدهاند. قتل مهسا به این خاطر خشم ملی را برانگیخت که بسیاری از مردم با خود گفتند: «ممکن بود هر کدام از ما باشد». مایهٔ تعجب نیست که این جنبشْ فراخوانی فمنیستی برای حق استقلال جسمی است.
این جنبش با واردِ کار کردنِ امر شخصی توانست اَشکالی بیسابقه از همبستگی را برای آرمان خود ایجاد کند. ایرانیانِ همهٔ اقشار، از اقوام و مذاهب و اقلیتهای مختلف، تحت یک هدف متحد شدهاند: براندازی جمهوری اسلامی و پایان دادن به خشونت علیه زنان.
ماجرای مهسا اثرگذار است چون او یک آدم عادی بود: یک دختر کُرد اهل شهر سقز در استان کردستان ایران که قرار بود در تبریز به دانشگاه برود، و با کار منشیگری برای خرج دانشگاه خود پسانداز میکرد. او برای رفتن به خانهٔ عموی خود به تهران سفر کرده بود که در حال خروج از ایستگاه مترو با برادرش، گشت ارشاد او را بازداشت میکند. بعد، از بیمارستان و آی.سی.یو سر در میآورد. اما ضرباتی که پلیس به سر او زد آنقدر شدید بود که سه روز بعد جان باخت. واکنش خشمگین مردم ایران به قتل او امروز با قدرت در دنیا شنیده میشود.
بیشتر دولتهای دنیا به قول محققان و فعالانِ فمنیست، «دولتهای مردسالار» هستند. اما از همان ابتدای تاسیسِ جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۷، کنترلِ بدنِ زنان جزو تعاریف اساسی خود حکومت در داخل و خارج کشور و ابزاری برای کنترل مردم بوده است. با تصویب قانون حجاب اجباری در سال ۱۳۶۲، عدم رعایت حجاب در معابر و اماکن عمومی جرم محسوب شد.
گرچه زنان در براندازی رژیم شاه در کنار مردان بودند، بعد از انقلاب ۵۷، وقتی زنان زیادی برای مخالفت با حجاب اجباری برخواستند، تقاضای آنها از مردان برای پیوستن به اعتراضاتْ بیجواب ماند، چون مردان میگفتند که این مشکل ما نیست. اختلاف بین انقلابیونِ اواخر دههٔ ۱۳۵۰، به تشکیلاتِ روحانیت امکان داد تا قوانین وحشیانهای را علیه زنان اعمال کنند.
نقش شبکههای اجتماعی
ولی طی چهار دههٔ گذشته زنان مدام دنبال راههای برای مخالفت با کنترل بدنشان بوده اند. این مقاومتْ اَشکال مختلفی به خود میگرفت: از شل کردنِ روسریها تا نشان دادنِ قسمتی از موها، تا پوشیدنِ روسریهای رنگارنگ و پوشیدنِ ژاکتهای کوتاهتر به جای مانتو. زنانْ دانسته خود را در معرض خطر قرار دادهاند و خطر زندان و قوانین وحشیانه را به جان خریدند، و مقاومت کردهاند.
در هشت سال گذشته با شیوع شبکههای اجتماعی، زنان ایرانی اعتراضات خود علیه این ستونِ اساسیِ جمهوری اسلامی ــ یعنی کنترلِ بدن و لباس زنان ــ را به فضای آنلاین کشاندند و تصاویر خودشان را بدون حجاب اجباری در اماکن عمومی منتشر کردند. بسیاری از آنها زندانی شدند، و عدهای برای نجات جانشان مجبور به فرار از کشور شدند.
تفاوت این زنان با مهسا امینی این است که مهسا خود را عمدا به خطر نینداخته بود. دههها مقاومت از سوی زنان ایران باعث عقبنشینیهایی در مقرراتِ سفت و سختِ حجاب در ملاءعام شد طوری که معمولا حجاب زنان ایرانی آن چیزی نیست که جمهوری اسلامی میخواهد. اما حجاب و مانتوی امینی خیلی عادی و شبیه بسیاری از زنان امروز ایران بود. در نهایت، او حجاب داشت، لباس عادی پوشیده بود، و مشغول زندگی عادی خودش بود.
امروز در واکنش به مرگ مهسا، دختران کلا با قانون حجاب اجباری مخالفت میکنند و به عنوان یک کنش اعتراضی علیهِ تمامیتِ جمهوری اسلامی، روسریها را از سر برمیدارند و آتش میزنند. ما اینجا شاهد یک انقلابِ زنانه یا فمنیستی هستم که فاجعهٔ مرگ مهسا امینی تا ابد به عنوان جرقهٔ آن به یاد خواهد ماند.
فمنیسم نسل جدید
نافرمانی مدنی با هدایتِ افرادِ عادیْ باعث بسیج بسیاری از جوانان ایرانی و پیوستن آنها به اعتراضات خیابانی و تحصنهای دانشگاهی و مدرسهای شد. این کنشها مخاطبان زیادی را جلب کرد که نسل جوان ایرانیها موسوم به دهه هشتادیها در خط مقدم آن هستند و مسیر جدیدی را برای آیندهٔ ایران رقم زدهاند. صحنههای حماسیای که آنها خلق کردهاند در شبکههای اجتماعی منتشر میشود و نوید انقلابی به رهبری زنان برای آزادی و عدالت و دموکراسی را میدهد.
البته باز هم اعتراضات با خشونت دولتی روبهرو میشود. نیروی سرکوب جمهوری اسلامی از پذیرفتنِ اشتباه خود در مرگِ مهسا سر باز میزند و معترضانِ مسالمتجو را میکشد، و مدام قربانیانِ خود را مقصرِ مرگِ خودشان اعلام میکند. بیشتر کشتهشدگان جوانان و نوجوانان هستند. به رغم سرکوب وحشیانهای که صدها کشته و هزاران بازداشتی در پی داشته و تعدادی مفقود شدهاند، هرگز در تاریخ ۴۳ سالهٔ جمهوری اسلامی معترضان اینقدر بیباک و متحد و سازمانیافته نبودهاند. این اعتراضات را عمدتا نسل جوان ایران حفظ کرده که در شبکههای اجتماعی به هم وصل هستند و در خط مقدم حضور دارند و خواهان تغییرند و برای حقوق طبیعیشان میجنگند. ایرانیانی که شاهد اعتراضات قبلی بودهاند، از شجاعت و بیباکی این نسلِ جوانتر دچار حیرت و غرور شدهاند.
خواستِ براندازیِ جمهوری فاشیستی اسلامی ایران و نافرمانیهای مدنیِ زنان و دختران رو به گسترش است. اما اَشکال نیرومند همبستگی بین اقشار مختلف هم در حال شکلگیری است و حالا معلمانِ مکاتب، کارکنان دانشگاه، کارگران کارخانهها و حتی کارکنان صنعت پتروشیمی در سراسر ایران هم دست به اعتصابات زدهاند. درعینحال، یک همبستگیِ فراملّیِ تاریخی در بین ایرانیانِ خارجنشین هم شکل گرفته است. هر هفته شاهد راهپیماییهای بزرگ و اعتراضات ایرانیانِ سراسر دنیا هستیم؛ حتی در جاهایی مثل اندونزی و اکوادور. در اکتبر، حدود ۸۰ هزار نفر از سراسر اروپا در پاسخ به فراخوان افراد داوطلب برای همبستگی با ایران در برلین اجتماع کردند.
از دل فاجعه وحدتی متولد شد که شعارش زنانه است: «زن، زندگی، آزادی». این شعار که عبدالله اوجالان از بنیانگذاران حزب کارگران کردستان ترکیه (پ.ک.ک) آن را ابداع کرد، ریشههای ضدکاپیتالیستی و ضدامپریالیستی دارد؛ اما تمام ایرانیها را به حرکت در آورده است، و آنان را واداشته تا برای نابودیِ دههها سرکوبِ دینی و جایگزینی آن با یک حکومت متکثر و دموکراتیک به پا خیزند.
ما امروز از زنان و مردان ایرانیِ نسلهای مختلف، از کردستان تا بلوچستان، از تهران تا شیراز، در داخل و خارج ایران، میشنویم که شعار میدهند: «زن، زندگی، آزادی»، و به تحقق آن امید داریم.