صدف، دانشجوی ۲۲ ساله، مدتی پیش به بهانهٔ حرف زدن با مردِ «نامحرم» از سوی طالبان به ارتکاب «جرایم اخلاقی» متهم شد. تمام خانوادهٔ او آن شب را نتوانستند بخوابند و نگران سرنوشت نامعلوم دخترشان بودند.
صدف میگوید: «نمیدانستیم مجازات من چه خواهد بود، و همه میترسیدیم مرا بکشند. میترسیدم خانوادهٔ مرا هم بکشند. مادرم دعا میکرد که موضوع فقط با شلاق زدن حل شود».
طالبان گروههای بزرگی را در زمینهای عمومی و استادیومها برای تماشای مجازاتهایی از قبیل شلاقزدن دعوت کرده است. همین چند روز پیش بود که مردی را در ولایت فراه در ملاءعام اعدام کردند.
عبدالرحیم رشید رئیس روابط مطبوعاتی دادگاه عالی افغانستان میگوید «از زمان بازگشت ما حدود ۸۰ نفر شلاق خوردهاند». مردان و زنان به جرائم مختلف در ولایات مختلف شلاق زده شدهاند.
مجازات در ملاءعام طی هفتههای اخیر یادآور رژیم طالبان در دهه ۱۹۹۰ است که محکومان را در ملاءعام سنگسار میکردند و گردن میزدند.
طالبان که حدود یک سال و نیم پیش قول احترام به حقوق زنان و رسانههای آزاد را میدادند، بعد از تصرف کشور زیر قولشان زدند. لیسههای دخترانه هنوز تعطیل هستند، و زنان از اماکن عمومی بیرون اندخته شدهاند و رسانههای آزاد وجود ندارد.
کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل خواستار تعلیق فوری اعدامهای بیشتر شده است. ولی طالبان به فشار بینالمللی اهمیتی نمیدهند. طالبان حتی انتقادات از شلاقزنی و اعدام در ملاءعام را محکوم میکنند.
مجاهد، سخنگوی طالبان، طی توییتی گفت که انتقاد بینالمللی نشانهٔ آن است که بیگانگان «به عقاید، قوانین، و مسائل داخلی مسلمانان احترام نمیگذارند، و این مداخله در امور داخلی کشورها و محکوم است … افغانستان یک کشور اسلامی است … که قربانی زیادی برای اجرای قوانین و نظام اسلامی داده است».
ماه گذشته، آخندزاده، امیر طالبان، به قضات دستور داد که شریعت اسلامی از جمله اعدام و سنگسار و شلاق و قطع عضو در ملاءعام را تمام و کمال اجرا کنند.
اتهام جعلی
صدف خود دانشجوی فقه اسلامی است، و میگوید به او اتهام زدند و او را از محاکمه عادلانه محروم کردند. او میگوید حدود یک ماه پیش در راه برگشت از دانشگاه یک مقام محلی طالبان جلوی او را گرفت و از او پرسید چرا پیشنهاد ازدواج پسرش را نپذیرفته است. این مرد قبلا چند بار با پدر صدف صحبت کرده بود.
اما صدف نمیخواست با یک طالب ازدواج کند، برای همین رد کرده بود. صدف به او گفت: «من میدانم که حقوق زن در اسلام چیست، پس اگر من نخواهم با پسرت ازدواج کنم، کسی نمیتواند مرا مجبور کند. این حرف او را خشمگین کرد و به من فحاشی کرد».
این طالب صدف را متهم کرد که با مردی غریبه حرف زده است؛ کاری که از سوی طالبان جرم اخلاقی محسوب میشود. طالب به قاضی گفت که شاهد بوده صدف با یک راننده تاکسی که نامحرم بود حرف میزند.
صدف و همسایگانش سعی کردند طالب را راضی کنند که او را رها کند ولی بیفایده بود. یکی از مقامات محلی طالبان بعد به پدر صدف اطلاع داد که صدف گناهکار شناخته شده است. آن هم بدون وکیل، و حکم هم بهطور غیابی صادر شده بود.
قضات طالبان به صدف گفتند اگر او با پسر این طالب ازدواج میکرد، مورد عفو قرار میگرفت، ولی صدف قبول نکرد. صدف میگوید: «ترجیح میدهم بمیرم تا با او ازدواج کنم. مادرم سعی کرد مرا قانع کند، ولی پدرم از من حمایت کرد و گفت: بهتر است دخترم یک بار بمیرد تا اینکه هر روز بمیرد».
دادگاههای نامشروع
خانوادهٔ صدف شبِ پیش از مجازات را به خواندن قرآن و دعا برای امنیت او سپری کردند. صدف خواهر و برادرانش را در آغوش گرفت، مادرش را بوسید و از او طلب بخشش کرد، و به پدرش گفت اگر اتفاقی برای او افتاد قوی باشد و ولایت را ترک کند. و بعد به مسجد محل رفت.
همسایگان، مقامات طالبان، همینطور کسی که به او اتهام زد، برای مجازات او جمع شده بودند. دستور شلاق زدن او در ملاءعام صادر شد. دور او حلقه زدند. دستانش را بستند، و به او گفتند جیغ نزند چون مردان نباید صدای زنان را بشنوند. وقتی او را شلاق میزدند، پدرش جلوی او ایستاده بود و از طالب التماس میکرد او را ببخشد، و به خاطر جرمی که او مرتکب نشده بود از آنها عذرخواهی میکرد. صدف وقتی ۳۰ ضربه شلاق خورد از هوش رفت. دیگر یادش نمیآید چگونه او را به خانه بردند.
در حالی که شکنجه و دیگر بدرفتاریها تحت قانون بینالملل ممنوع است، شلاق در ملاءعام و دیگر مجازاتهای وحشیانه در افغانستان رو به افزایش است. شلاقزنی به زنان و مردان در ملاءعام، بازگشتی تکاندهنده به توحشِ طالبهاست.
در دادگاههای طالبان، متهمان اغلب در عرض یک روز بازداشت، محاکمه، محکوم و مجازات میشوند. این مَحاکم که در غیاب یک نظام قضایی عادی برگزار میشوند، مشروعیت ندارند.
نبودن امکان دادخواهی ــ مثلا دسترسی به وکیل، مکانسیمهای حقوقی رسمی، و دادگاههای عمومی ــ به طالبان امکان میدهد تا عدالتِ بدنامِ خود را بر مبنای شریعت اسلام به عنوان یک ابزار اعمال کنند.
این شیوهٔ موهن و ضدانسانی فاقد مشروعیت است و توسل به خشونت و بدرفتاری قابل توجیه نیست.
جامعهٔ عمیقا مردسالار
در جامعهٔ عمیقا مردسالاری چون افغانستان، چنین مجازاتهایی برای زنان میتواند اثری بسیار عمیقتر از خودِ شلاق زدن داشته باشد. شلاق خوردنِ زنها در ملاءعام به لحاظ فرهنگی تهدید مستقیم علیه زندگی آنهاست.
این زنان، هم احترام اجتماعی را از دست میدهند و در معرض خشونت خانگی و بدرفتاری خانوادههای خودشان هستند. آنها مورد سرزنش قرار میگیرند، قربانی بیتوجهی میشوند، و حتی ممکن است به خاطر بیآبرو کردن خانواده یا محلهٔ خود جانشان را از دست بدهند.
ریچارد بنت، گزارشگر ویژه سازمان ملل، افغانستان را بدترین کشور برای زنان و دختران خوانده است.
در مورد صدف، شلاق خوردن پایان مصیبت او نبود. طالبی که مزاحم او شد باز هم به خانوادهٔ او فشار آورد تا با پسرش ازدواج کند. پدر صدف قدری زمان خرید و به طالب گفت که ترتیب ازدواج را خواهد داد ولی درخواست کرد که چند هفته فرصت بدهد تا زخمهای بدنش خوب شود. در این فرصت، او ترتیب فرار خانواده را داد.
خانواده او با کمک دوستانشان شبانه با یک موتر به ولایت دیگری گریختند و آنجا در خفاء زندگی میکنند و منتظر آیندهٔ نامعلوم هستند. معلوم نیست آنها تا کی بتوانند فرار کنند، ولی مجبورند راه فراری پیدا کنند.
افغانستان دیگر به زندان بزرگی تبدیل شده که طالبان هر بلایی دلشان بخواهد بیدلیل بر سرتان خواهند آورد.
* از اسم مستعار استفاده شده است.